دم دمای عصر که میشد مردم در بازار که همدیگرو می دیدند شروع می کردند به صحبت انگار چند روزه همدیگر را ندیدند ولی بیشتر آنها همکار بودند و صبح تا ظهر یا هر شیفتی بودند با هم بو دند .به بحث های حقوق و ...و بیشتر صحبتشون کاری بود .

آرایشگاه نیاز که کمپ ایننجور صحبت ها بود .

یاد بازارش بخیر همش قرض و قرض.اول برجم حقوق می رفت بابت قر ضهای مغازه ها.

بازارش نزدیک مدرسه ها و عید نوروز اصلا هوایی دیگه داشت که اصلا نمیشه وصف کنم

نظرات شما عزیزان:

حسن عراقی

ساعت19:37---9 آذر 1398

سلام یاد ان روزها بخیر واقعا بهترین روزهای زندگی من درپابدانابود بادوستان عزیزی که اسم بعضی ازانها رویادم است اقایان مهدی ورضاسمعی مصطفی مرادی تقی جلالی ایرج دانایی ابوب احمدی مهدی کیانی وخیلی ازدوستان دیگر یادان زمان بخیر

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: